چه دیر به دست آمدی ای واژه آتش زا
ای تفنگ پر غوغا
با دوست سلامی
با دشمن
پایان کلامی!
چون دشمنم از هزار سو راه ببست
ای شعله دلپذیر
ناگزیر
با دست نیاز آلوده بر دم به تو دست
تا کن با من !
مدارا کن با من
ای چوب تراش رنج، با تن برده
ای آهن سخت صیقل خورده !
ای یک شبه مهمان و صد ساله رفیق
با من باش
در سینه تنگ من
در کنار من بمان و ایمن باش !
هر کس را
ناکس را که جستجو داری
هر میوه دل که آرزو دار ی
هر خواهش هر نوازشت با من
ای تفنگ دلبندم
تیر ترکشت با من !
کوچک بودم
تنها بودم و تک بودم
اندک
تا به یمن آوایی
برخاستن دستی
پیش آمدن پایی
ده گشتم و صد ، هزار و میلیونم
صف را صف را بنگر
از شماره بیرونم.
یک عمر به ناروایی آن نامرد
دیدی چه به روزگارمان آورد
اینک تو بگو هر آنچه باید گفت
اینک تو بکن هر آنچه باید کرد !
بشکف، بشکف ای دهان آتش خو
کز دست نمی دهم تو را آسان
شو آزادی به خانه ام آور
رو داد مرا ز ناکسان بستان !